اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیائی از وینستون چرچیل سئوال میکند آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آن سوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید اما این کار را نمی توانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تامل پاسخ می دهد:
برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم.
روزنامه نگار میپرسد آن دو ابزار چیست و چرچیل پاسخ می دهد:
اکثریت نادان و اقلیت خائن
سخنرانی تاریخی پیامبر (ص) در غدیر که حدود یک ساعت طول کشید در یازده بخش ترسیم شده است:
1- حمد وثنای الهی؛
2- فرمان الهی برای اعلام ولایت؛
3- اعلام رسمی ولایت و امامت دوازده امام (ع)؛
4- معرفی و بلند کردن دست امیرالمؤمنین علیه السلام توسط پیامبر (ص)؛
5- تأکید بر توجه امت به مسئله امامت؛
6- اشاره به کارشکنی های منافقان؛
7- پیروان اهل بیت (ع) و دشمنان ایشان؛
8- حضرت مهدی (عج)؛
9- مطرح کردن بیعت؛
10- حلال و حرام، واجبات و محرمات؛
11- بیعت گرفتن رسمی.
من میتوانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشتهخو یا شیطان صفت باشم ،
من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
من میتوانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
چرا که من یک انسانم، و اینها صفات انسانى است.
قصیده حرم سروده عباس سودایی -----------------------------------------
در کشور ایران که دلتنگی فراوان است
کنجی برای گریه، ای مردم! خراسان است
کنجی که جذاب است مثل خال کنج لب
کنجی که در واقع تمام خاک ایران است
در نقشه سمت چپ، کمی بالا، تپش دارد
این نقشه انسان است و مشهد قلب انسان است
در دلنشینی این عروس از رامسر بهتر
او باعث شیرینی قند فریمان است
مشهد شهادت میدهد در خاک من گنجیست
در آسمان فوج کبوترها نگهبان است
ای حس امشب! بادبانها را بکش پایین!
بادی که امشب میوزد در شعر، توفان است
آقا! کمی هم درد دل دارم اجازه هست؟
با آن که پیش از گفتنش شاعر پشیمان است
همسایه ما سالها حرف از حرم میزد
او مرد و این قصه فرزندش پریشان است
دیروز میخواندم شما حج فقیرانید
امروز دور از دسترس، حج فقیران است
هر کس که دست و بال او تنگ است، لایق نیست؟
یا هر که پولش یبشتر باشد مسلمان است؟
یک لحظه خوابم برد، گویا در حرم هستم
این جا که حالا ایستادم زیر ایوان است
پشت سرم مردی زیارتنامه میخواند
از ظاهر او میشود فهمید چوپان است
از روستای کوچکی اطراف مشهد یا
از پیرمردان عشایر، از لرستان است
یک چوبدست و سفره نانی خشک پهلویش
انگار در جیب کتش یک جلد قرآن است
دستش به روی شانهام ناگاه...، امری بود؟
میخندد و زیر لبش این بیت پایان است:
مشهد مدینه، کربلا را در خودت دریاب
جانان تو هستی، گنبد و گلدسته بیجان است