دشمنان امام حسین(ع)-مرتضی صفردوست

یکی از دوستان اندیشمند ما می‌گوید دشمنان حسین سه گروه‌اند:
دشمن نخست: کسانی که حسین و یارانش راکشتند. 

دشمن دوم: کسانی که کوشیدند تا آثار حسین را پاک سازند. 

دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهره حسین را مخدوش کنند. 

 

توضیح مقصل این سه دشمن را در ادامه مطلب بخوانید ...

 
دشمن نخست: کسانی که حسین و یارانش راکشتند. آن‌ها ستمکار بودند، اما اثر ستمشان ناچیز است، زیرا که جسم را کشتند و اجساد را پاره پاره کردند و چادرها را به آتش کشیدند و اموال را به غارت بردند. آن ها چیزهای محدودی را از میان بردند. اگر حسین در سال 61 به شهادت نمی‌رسید در سال دیگری از دنیا می‌رفت. پس خطر اصلی چیست؟ آنان با کشتن حسین چه چیزی را محقق ساختند؟ باید گفت که آنان مرگ حسین (ع) را جاودانه و همیشگی کردند. بنابراین خطر دشمن اول، ظالم اول و طغیانگر اول محدود است. 

دشمن دوم: کسانی که کوشیدند تا آثار حسین را پاک سازند، بنابراین قبرش را از میان بردند و زمینی را که در آن به خاک سپرده شده بود، به آتش کشیدند و یا مانند بنی عباس حرم امام حسین (ع) را به آب بستند.
اینان مانع عزاداری برای حسین (ع) شدند، چنان‌که در عصر عثمانی این‌گونه بود. شما و پدرانتان این دوره را دیده‌اید. دوران تاریکی بود. هنگامی که مجلسی بر پا می‌داشتند، مراقبینی می‌گماردند، تا رسیدن عمال عثمانی را خبر دهند و عزاداران پراکنده شوند. هم اینان زیارت حسین را منع کردند و برای کسانی که می خواستند قبر امام حسین را زیارت کنند سختی‌های بسیاری می‌آفریدند. این‌ها گروه دوم از دشمنان حسین هستند، کسانی که می‌خواستند اسم حسین و یاد حسین فراموش شود، و آرامگاه حسین و عزاداری بر حسین را از میان رود.
خطر این گروه بیش از گروه اول است، اما در اجرای برنامه‌هایشان، ناتوان ماندند، چنان‌که این مسأله در تاریخ روشن شد. ما امروز شاهد گسترش زمانی و مکانی عزاداری‌های امام حسین هستیم. امروز دست کم بیش از صد میلیون نفر در عزاداریی‌های امام حسین(ع) شرکت می کنند؛ نه تنها در جهان اسلام، بلکه همچنین در آفریقا. جمعه گذشته در ایام عاشورا، همه خطبه‌ها به اسم امام حسین (ع) برگزار شد؛ در همه جا، در اروپا، در آمریکا و در هر کشوری که دوستداران حسین (ع) زندگی می‌کنند. امروز صد میلیون نفر و یا بیشتر مجالس حسینی را برپا می‌کنند. سفر من به گابن با اربعین حسینی مصادف بود و در آنجا سخنرانی مفصلی کردم. در سنگال هم که بودم مجالس مفصلی برپا کردیم. به همین ترتیب در همه کشورها مراسم‌های عزاداری امام حسین (ع) در حال گسترش است. این مراسم این جا در لبنان، در بیروت و در مکان‌های گوناگون فزونی می یابد، و عمیق‌ تر می‌شود. بنابراین گروه دوم دشمنان حسین پر خطرتر و ستمکارتر از گروه نخست‌اند، اما در کارشان ناکام ماندند، ولی خطر این‌ها از گروه سوم کمتر است.

دشمن سوم: این گروه بر آن بودند تا چهره حسین را مخدوش کنند، و واقعه کربلا را در سالگردها و عزاداری‌ها نگه دارند، و آن را در گریه و اندوه و ناله منحصر کنند. ما بر حسین بسیار می‌گرییم، اما هرگز در گریه متوقف نمی شویم. مویه ما برای نو کردن اندوه‌ ها و کینه‌ ها و میل به انتقام و خشم بر باطل است، این‌ها انگیزه ما برای گریه است.
چرا به خاک افکنده شدن امام حسین را یاد می کنیم و آن را در مقاتل می‌ خوانیم؟ ناله‌ها و شیون‌های دلخراش! ماجرا را صحنه به صحنه می ‌خوانیم تا واقعیت را پیش رو آوریم، و خطر ستم‌پیشگان و سنگدلی‌شان را دریابیم، و همچنین ابعاد فداکاری و قدرت آن را بفهمیم. پس ما تنها به شیون بسنده نمی‌کنیم، و حسین را تنها شهید اشک‌ها نمی‌دانیم. و برآنیم که تکلیف ما فقط با عزاداری‌های ما به انجام نمی‌رسد. اگر در تاریخ نبرد میان حق و باطل واقعه کربلا را از جمود خارج سازیم و آن را به گذشته پیوند دهیم، به طور طبیعی حادثه به آینده هم پیوند می خورد. چنان‌که می‌گوییم حسین وارث آدم و نوح و موسی و عیسی است، و امام صادق و باقر و رضا (ع) میراث‌دار او هستند، و هر کسی که با باطل می‌ستیزد و همه توان و حیات خود را در راه دفاع از حق تقدیم می‌کند میراث‌دار اوست
 
منبع:موسسه فرهنگی تحقیقاتی امام صدر
مترجم :مهدی فرخیان


نظرات 14 + ارسال نظر
yashar دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ب.ظ http://bit.ly/67w8Iq

سلام خوبی مرسی از مطالب خوبت .قالب وبلاگت هم زیباست در خدمتت هستم خواستی به منم سر بزن

آشنا دوشنبه 30 آذر‌ماه سال 1388 ساعت 11:25 ب.ظ

شنیده بودم که ممکنه هر کسی دلش پرپر بشه. اما من گوشه لبم هی می پره. فکر کنم که من لبپر شدم. تنها شانسی که آوردم اینه که چینی نیستم و ایرانیم..........

حسین سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 02:15 ب.ظ

سلام استاد
یه انتقاد پسرانه!
بعضا مطالب از اهدافی که قرار بود باشد فاصله گرفته.
لااقل این وبلاگ را از این جنجالهای بیرون دور کنیم و کاملا مشخصه که شما برای این کار تلاش کرده اید.(البته این مطالب زیاد هم به چشم نمیاد و میدونم که هدف هم اینچنین نیست. ولی خوب نظر منه)
به نظر من بهتر وارد وادی علم بشیم.ناسلامتی همه ما اگه تو همه چیز با هم مشترک نباشیم شیمیست که هستیم.
تشکر فراوان

به نام خدا
یا باید ببندیمش یا باید با همکاری پیشش ببریم.
استاد

منتظر سه‌شنبه 1 دی‌ماه سال 1388 ساعت 08:23 ب.ظ

خون خدا
نمی‌دانم تو را در ابر دیدم یا کجا دیدم

به هر جایی که رو کردم فقط روی تو را دیدم

تو را در مثنوی، در نی، تو را در‌ های و هو، در هی

تو را در بند بند ناله‌های بی صدا دیدم

تو مانند ترنم، مثل گل، عین غزل بودی

تو را شکل توسل، مثل ندبه، چون دعا دیدم

دوباره لیلة القدر آمد و شوریدگی‌هایم

تب شعر و غزل گل کرد و شور نینوا دیدم

شب موییدن شب آمد و موییدن شاعر

شکستم در خودم از بس که باران بلا دیدم

صدایت کردم و آیینه‌ها تابید در چشمم

نگاهم را به دالان بهشتی تازه وا دیدم

نگاهم کردی و باران یک ریز غزل آمد

نگاهت کردم و رنگین کمانی از خدا دیدم

تو را در شمع‌ها، قندیل‌ها، در عود، در اسپند

دلم را پَرزنان در حلقه پروانه‌ها دیدم

تو را پیچیده در خون، در حریر ظهر عاشورا

تو را در واژه‌های سبز رنگ ربنا دیدم

تو را در آبشار وحی جبرائیل و میکائیل

تو را یک ظهر زخمی در زمین کربلا دیدم

تو را دیدم که می‌چرخید گردت خانه کعبه

خدا را در حرم گم کرده بودم، در شما دیدم

شبیه سایه تو کعبه دنبالت به راه افتاد

تو حج بودی، تو را هم مروه دیدم، هم صفا دیدم

شب تنهای عاشورا و اشباحی که گم گشتند

تو را در آن شب تاریک، «مصباح الهدی» دیدم

در اوج کبر و در اوج ریای شام ـ ‌ای کعبه ـ

تو را هم شانه و هم شان کوی کبریا دیدم

دمی که اسب‌ها بر پیکر تو تاخت آوردند

تو را‌ ای بی‌کفن، در کسوت آل عبا دیدم

دلیل مرتضی! شبه پیمبر! گریه زهرا(س)

تو را محکمترین تفسیر راز «انّما» دیدم

هجوم نیزه‌ها بود و قنوت مهربان تو

تو را در موج موج ربنا در «آتنا» دیدم

تو را دیدم که داری دست در دستان ابراهیم

تو را با داغ حیدر، کوچه کوچه، پا به پا دیدم

تو را هر روز با ‌اندوه ابراهیم، همسایه

تو را با حلق اسماعیل، هر شب همصدا دیدم

همان شب که سرت بر نیزه‌ها قرآن تلاوت کرد

تو را در دامن زهرا(س) و دوش مصطفی(ص) دیدم

تنور خولی و تنهایی خورشید در غربت

تو را در چاه حیدر همنوای مرتضی دیدم

سرت بر نیزه قرآن خواند و جبرائیل حیران ماند

و من از کربلا تا شام را غار حرا دیدم

به یحیی و سیاوش جلوه می‌بخشد گل خونت

تو را ‌ای صبح صادق با امام مجتبی(ع) دیدم

تو را دلتنگ در دلتنگی شامی غریبانه

تو را بی‌تاب در بی‌تابی طشت طلا دیدم

شکستم در قصیده، در غزل، ‌ای جان شور و شعر

تو را وقتی که در فریاد «ادرک یا اخا» دیدم

تمام راه را بر نیزه‌ها با پای سر رفتی

به غیرت پا به پای زینب کبری(س) تو را دیدم

دل و دست از پلیدی‌های این دنیا شبی شستم

که خونت را حنای دست مشتی بی حیا دیدم

چنان فواره زد خون تو تا منظومه‎ی شمسی

که از خورشید هم خون رشیدت را فرا دیدم

مصیبت ماند و حیرت ماند و غربت ماند و عشق تو

ولا را در بلا جستم، بلا را در ولا دیدم

تصور از تفکر ماند و خون تو تداوم یافت

تو را خون خدا، خون خدا، خون خدا دیدم

علیرضا قزوه
یا علی

مادر بچه‌ها چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 09:44 ق.ظ

چه شعر زیبایی؛ کاش باز هم از این دست مطالب در وبلاگ بگذارید.

مادر بچه‌ها چهارشنبه 2 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:03 ق.ظ



جاده و اسب مهیاست،بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم

ایستاده ست به تفسیر قیامت زینب
آن سوی واقعه پیداست بیا تا برویم

خاک -درخون خدا - می شکفد می بالد
آسمان،غرق تماشاست بیا تا برویم

تیغ - درمعرکه - می افتد و بر می خیزد
رقص شمشیر چه زیباست، بیا تا برویم

از سراشیبی تردید اگر بر گردیم
عرش،زیر قدم ماست بیا تا برویم

دست عباس، به خونخواهی آب آمده است
آتش معرکه برپاست بیا تا برویم

زره از موج بپوشیم و ردا از طوفان
راه ما، از دل دریاست بیا تا برویم

کاش،ای کاش! که دنیای عطش می فهمید
آب، مهریۀ زهراست بیا تا برویم

چیزی از راه نمانده ست چرا برگردیم
آخر راه، همین جاست بیا تا برویم

فرصتی باشد اگر - باز درین آمد و رفت -
تا همین امشب و فرداست بیا تا برویم

مرتضی جمعه 4 دی‌ماه سال 1388 ساعت 06:27 ب.ظ

سلام
امیدوارم عذاراری هاتون قبول باشه
این شب تاسوعایی یادی هم از شهدامون بکنید
التماس دعا دارم
هم خودم٬ هم پدر جانبازم٬ هم مادر و هم خواهرم

و از همه مهمتر همه کسانی که می شناسیمشون
و اونایی که دستشون از این دنیا کوتاست و چشم امیدشون تو این شبها به ماهاست

اجرتون با امام حسین (ع)

یاسمن قاسمی پور یکشنبه 6 دی‌ماه سال 1388 ساعت 05:07 ب.ظ http://www.poshtekhat.blogfa.com

سلام استاد
سلام به همگی
ببخشید که دیر به دیر میام
میخواستم بگم وبلاگو به روز کردم خوشحال میشم تشریف بیارید
التماس دعا
در پناه حق

مرتضی دوشنبه 7 دی‌ماه سال 1388 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام به همه
حتما تا حالا شنیدین دیروز یعنی ظهر عاشورا در تهران چه گذشت!!!
سومین دسته از دشمنان امام حسین (ع) اینبار بی شرمی رو به حد اعلی رساندند.
با شعارهای "مرگ بر اصل ولایت فقیه" و کف زدن و پای ک.بی کردن و امثال اینها می خواستند بار دیگر عاشورایی دیگر خلق کنند اما غافل از این بودند که اینجا تهرانه نه کوفه و ما هرگز رهبری عزیزمون رو تنها نخواهیم گذاشت ...
اتفاقا باعث همبستگی و اتحاد بیشتر ما شدند و بهانه خوبی جهت بیعت مجدد با ولایت فقیه را به ما دادند ....
پس بیایید و بصیرت را پیشی گیریم
یا علی

به نام خدا
امروز-یعنی ۲۲/۱۰/۸۸-به خاطر آزادی بیان این پیغام از قرنطینه در می آید.
یک پیغام دیگر هست که در قرنطینه است آن هم چون اسم-با کد مشخص-دارد.
ممنون
استاد

مرتضی دوشنبه 28 دی‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ق.ظ

اگر دم از آزادی بیان می زنیم پس چرا قرنطینه اش می کنیم؟

چرا؟

به نام خدا
اولا این که من دم از هیچ چیز نمی زنم-سعی می کنم با عمل نشان دهم
ثانیا همواره حد و مرزهایی برای هر کاری و در هر جامعه ای موجودند
آیا خودشما دوست داری کسی به نام آزادی بیان به تو مثلا دشنام دهد
چرا راجع به سانسووووورها چیزی نمی گفتی
و ....
استاد

مرتضی پنج‌شنبه 1 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ

دیگه بدتر، شما که میگین " من دم از هیچ چیز نمی زنم و سعی می کنم با عمل نشان دهم " چرا قرنطینه می کنید؟

ثانیا مگه به شخص خاصی اشاره کردم و یا به کسی دشنام گفتم؟
من همیشه سعی کردم به عقاید دیگران احترام بذارم ( حتی اگه خلاف عقاید من بوده ) و تو اینجور مسائل سکوت کنم ولی مسئله عاشورا و ولایت فقیه جایی واسه سکوت نبود.
منی که به عشق دیدار رهبر ساعتها تو خیابون های سمنان منتظر بودم و همینطور منی که ادعای بچه هیئتی بودن رو سر می زنم چطور می تونستم سکوت کنم؟
تو یکی از پست ها هم گفتم که همه اون جریان ها کاره منافقین بود، آیا خود شما تا حالا شعار "مرگ بر منافق" رو سر ندادین؟

ثالثا راجع به سانسووووورها چیزی نگفتم چون حرفی از آزادی بیان و قرنطینه در میان نبوده!

رابعا منظور من شما نیستین، منظور من کل جامعه مونه!
ما چاکر شماییم دربست!

با اصول کسی مشکل ندارد
یک طرفه به قاضی رفتن دردی را دوا نمی کند
شعار دردی را دوانمی کند
من در کلاسی که درصد قابل توجهی مرا نخواهند (حالا به هر دلیلی حتی اگر به ناحق مرا نخواهند) نمی توانم دوام بیاورم حالا هر چقدر هم حق باشم.
کامنت تو ناسزا یا اسم نداشت اما با توجه به شرایط نه تنها اثر دلخواه تو را نداشت که اثر عکس داشت. دلیلش را خودت پیدا کن.
و چون سیاست وبلاگ با من است من نمی توانم و نمی خواهم به شعور مخاطبم توهین کنم و بگویم (به زبان بی زبانی) که هیچ مشکلی وجود نداشته و ندارد.
دلیل صحت عرایض بنده این که صدا و سیما با مناظره ها وجود مشکل را به رسمیت شناخت
من دوست ندارم مملکت دچار مشکل باشد ولی کتمان درد- درد را مداوا نمی کند. وقتی تمام ابزار اطلاع رسانی در دست یک طیف (حتی برحق) باشد من حق دارم در چارچوب آزادی بیان سیاست کار خود را تعیین کنم.
ممنون

[ بدون نام ] سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 07:58 ق.ظ

مشکل اینجاست که آقایی که دم از بصیرت میزنه و امثال ایشون،همیشه نیاز به یک بت دارن،همیشه باید یکی رو انقدر بزرگ کنن که انگار یکی از معصومین و برئ از هرگونه گناه و اشتباست.
مهم نیست آدم چه دینی داره یا حتی بی دین باشه
ولی حداقل که می تونه یکتا پرست باشه.؟؟؟؟!!!!!!
چه لزومی داره شخصی رو انقدر بالا ببرید و چشم رو همه چیز ببندید تا جایی که قادر به دیدن حقیقت جامعه نباشید..........نمیشه همیشه از یک پنجره به هستی نگاه کنید و سپس خودتونو آدم آگاهی بدونید.چه بسا اون دریچه همیشه انعکاسی از خواسته های شماست...
شمایی که دم از اسلام و دین داری می زنید،مگر حضرت علی به رغم محق بودن ایشان در امر حکومت،23 سال سکوت نکردند؟این سکوت برای چه بود؟
نه جز برای جلوگیری از تفرقه میان مردم،
نه جز برای جلوگیری از روی برگرداندن مردم از اسلام،
نه جز برای جلوگیری از جنگ و خونریزی........
اما ---...........

فریاد سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 01:41 ب.ظ

آه اگر آزادی سرودی می‌خواند
کوچک
همچون گلوگاهِ پرنده‌یی،
هیچ‌کجا دیواری فروریخته بر جای نمی‌ماند.



سالیانِ بسیار نمی‌بایست
دریافتن را
که هر ویرانه نشانی از غیابِ انسانی‌ست
که حضورِ انسان
آبادانی‌ست.



همچون زخمی
همه عُمر
خونابه چکنده
همچون زخمی
همه عُمر
به دردی خشک تپنده،
به نعره‌یی
چشم بر جهان گشوده
به نفرتی
از خود شونده، ــ



غیابِ بزرگ چنین بود
سرگذشتِ ویرانه چنین بود.



آه اگر آزادی سرودی می‌خواند
کوچک
کوچک‌تر حتا
از گلوگاهِ یکی پرنده!


(یادم رفت تو قبلی اسم بزنم.)

یادم رفت بگویم قبلی کمی سانسووووور شده!

فریاد سه‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 10:53 ب.ظ

ما هم عادت کرده ایم سانسور پذیر باشیم.(انتظار همین رو هم نداشتم.)

ممنون که منصفید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد